English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (5400 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
status word U کلمه وضعیت نما
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
channel status word U کلمه وضعیت مجرا
program status word U کلمه وضیت برنامه
program status word U کلمه وضعیت برنامه
Other Matches
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
status U سیگنال کامپیوتری برای درخواست اطلاعات از وضعیت خط ی ترمینال
status U پایگاه
status U شان
status U مقام
status U حال پایه
status U حالت
status U اهمیت یا موقعیت
status U خط ی در بالا یا پایین صفحه که اطلاعات در مورد کار جاری میدهد روی
status U یک بیت در کلمه که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت و نتیجه یک عملیات است
status U مشابه 9596
status U ثباتی که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
status U کلمهای حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت وسیله جانبی باشد
status U وضع اجتماعی یا قانونی
status U وضعیت
status U وضع
cirro status U ابرهای لایهای خاکستری رنگ یا سفید شیری در ارتفاع تقریبی 0007 متری از سطح زمین
status of limitations U قانون مرورزمان
status map U نقشه وضعیت نما
mental status U وضع روانی
status enquiry U پرسش درخصوص وضعیت مشتری
status report U گزارش وضعیت
status code U رمز وضعیت اماد در یک امادگاه
device status U وضعیت دستگاه
status register U ثبات وضعیت
control status U وضعیت کنترل اتش
control status U وضعیت کنترلی
achieved status U پایگاه اکتسابی
active status U وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
active status U خط مشی فعال توپخانه
caretaker status U وضعیت منتظر استفاده تاسیسات ذخیره تاسیسات منتظر اشغال
low status U دون پایه
class status U پایگاه طبقهای
maintenance status U وضعیت نگهداری
status enquiry U پرسش نامه وضعیت
status board U تابلو وضعیت
duty status U وضعیت خدمتی
nonduty status U حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
inactive status U حالت انتساب
social status U پایگاه اجتماعی
social status U موقعیت اجتماعی
flying status U وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
socioeconomic status U پایگاه اجتماعی- اقتصادی
financial status U وضع مالی
status board U تابلوی وضعیت
high status U بلندپایه
professional status U پایگاه حرفهای
inactive status U خط مشی خاموش
inactive status U وضعیت غیرفعال اتشبارغیرفعال
nonpay status U حالت انتظار خدمتی
personnel status U وضع افراد
nonpay status U وضعیت قطع حقوق
personal status U احوال شخصیه
personnel status U وضعیت پرسنلی
status board U تابلوی نشان دهنده وضعیت
status symbol U علامت مقام
status symbols U علامت مقام
status symbols U نشانهی شان و اعتبار
status symbols U نماد منزلت
marital status U وضع تاهل
status quo U وضع موجود
status quo U وضع کنونی وضع موجود
status quo U وضع فعلی
status symbol U نشانهی شان و اعتبار
status quo U وضع کنونی حالت طبیعی
status symbol U نماد منزلت
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
Status . Position and rank. U مقام ومنزلت ( جاه ومقام )
citizenship [status of a citizen] U ملیت [حقوق] [سیاست]
equal status persons U افراد همپایه
civil status office U دفتر سجل و احوال
two sided disk status U اعلام نصب یک دیسک دو طرفه
key status indicator U نشانگر وضعیت کلید
It is not much of a reputation (status symbol) for one. U اینهم برای آدم شهرت نشد
to tarnish something [image, status, reputation, ...] U چیزی را بد نام کردن [آسیب زدن] [خسارت وارد کردن] [خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
status quo ante bellum U حالت پیش از جنگ
last word U بیان یا رفتار قاطع
last word U اتمام حجت
say a word U سخن گفتن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
word U اطلاع
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
word for word <adv.> U مو به مو
word for word <adv.> U نکته به نکته
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
to say a word U حرف زدن
last word <idiom> U نظر نهایی
word for word U کلمه به کلمه
the last word U سخن اخر
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن قطعی
the last word U حرف اخر
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
upon my word U به شرافتم قسم
word for word U طابق النعل بالنعل
that is not the word for it U لغتش این نیست
take my word for it U قول مراسندبدانید
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
say the word <idiom> U علامت دادن
to keep to one's word U درست پیمان بودن
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
in a word <idiom> U به طور خلاصه
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
word for word U تحت اللفظی
at his word U بفرمان او
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
at his word U بحرف او
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U بالغات بیان کردن
word U لغات رابکار بردن
word U فرمان
word U عهد
word U مشابه 10721
word U کلمه
word U واژه
word U لغت
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
i came across a word بکلمه ای برخوردم
in a word U خلاصه
last word U حرف اخر
word U لفظ
word U عبارت
word U گفتار
word U واژه سخن
word U حرف
keep to one's word U سر قول خود بودن
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
word U پیغام خبر
in one word U خلاصه
word U قول
word time U زمان کلمه
word of mouth U صدای کلمه شفاهی
four-letter word U واژهی قبیح
four-letter word U واژهیچهار حرفی
word of mouth U کلمات مصطلح
word processing U پردازش کلمه
word-blind U کسیکهبدلیلعقلیدرخواندنبامشکلروبروست
word class U ردهایازلغاتمثلاسم صفت فعل و...
word correction U اصلاحکلمه
swear-word U کفر
swear-word U ناسزا
swear-word U فحش
code word U کلمات رمزی
word blindness U واژه کوری
word-blindness U واژه کوری
word square U جدول کلمات متقاطع
buzz word U لغت بابروز
abide by one's word U بر قول خود استوار بودن
word square U acrostic
word salad U سالاد کلمات
word salad U اشفته گویی
word process U ویرایش , ذخیره و تغییر متن با کامپیوتر
word picture U بیان یا شرح روشن
word order U ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
word order U ترتیب واژه ها
word of honour U قول شرف
word of command U فرمان انتصاب
word mark U علامت کلمه
word star U یک برنامه پردازش کلمه مشهور که شامل هجی کردن کلمات و ویژگی ادغام پستی استacrostic
word mark U نشان کلمه
abide by one's word U سر قول خود ایستادن
word frequency U بسامد واژگانی
buzz word U رمز واژه
word wrap U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word wrap U حرکت نشانه گر روی صفحه تصویر کامپیوتر از انتهای یک خط به شروع خط بعدی
word hoard U لغت نامه
word warp U فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
word length U طول کلمه
word length U درازای کلمه
word of command U فرمان نظامی
written word U کلماتنوشتاری
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
word book U قاموس
word book U کتاب لغت
word book U واژه نامه
word choice U بیان
word choice U کلمه بندی
word book U فرهنگ لغات
word book U لغت نامه
word book U دیکشنری
Recent search history Forum search
1affixation
2من دل درد دأرم
2لب آب
1Hafez has a verse (ze chashmam la'le rommaani ..). What does rommaani mean?
2transmembrane
2transmembrane
2single gas
2single gas
1to as
1سیالات
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com